صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۲۶۲: که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد؟ فرد خورشید که می گفت که باطل گردد گردد؟ خط مشکین نفس بیهده ای می سوزد سحر چشم تو نه سحری است باطل که گردد گر فتد چشم صنوبر به نهال قد او نه به یک دل، که گرفتار به صد دل گردد عاشق آن است که از گریه شادی خونش شسته از دامن بیرحمی قاتل گردد خون چو شد مشک، دگر بار نمی گردد خون دل دیوانه محال است که عاقل گردد روز روشن نشود کرم شب افروز سفید با رخ خوب تو چون ماه مقابل گردد؟ می شود موج خطر سلسله جنبان محیط شور دیوانه یکی صد ز سلاسل گردد چون صدف طالعی از عقده مشکل دارم که اگر آب خورم آبله دل گردد حرص پیران شود از ریزش دندان افزون صدف از بی گهریها کف سایل گردد می شود روزی دندان ندامت، دستی که بدآموز به دامان وسایل گردد به سپندی دل روشن گهران می سوزد که ز بیتابی خود دور ز محفل گردد نشود حرص تهی چشم به احسان خاموش که لب نان، لب در یوزه سایل گردد دانه سوخته خاک فراموشان باد! صائب آن روز که از یاد تو غافل گردد صائب تبریزی