صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۲۱۷: زمن راز دل صدچاک پوشیدن نمی آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زمن راز دل صدچاک پوشیدن نمی آید زبوی گل، نفس در سینه دزدیدن نمی آید اگرچه خار این بستانم، اما خار دیوارم زدست کوته من دل خراشیدن نمی آید اگر دریای گوهر زیر دامن چون حباب آرم زچشم سیر من بر خویش بالیدن نمی آید زخواب نیستی برجسته ام از شورش هستی زدست من بغیر از چشم مالیدن نمی آید فلکها سینه می دزدند از داغ جنون من زهر کم ظرف رطل عشق نوشیدن نمی آید مرا مست لقا سر در بیابان جهان دادی ندانستی زمستان غیر لغزیدن نمی آید؟ به هر سروی که پیچم نگسلم پیوند از و هرگز زمن چون تاک بر هر نخل پیچیده نمی آید بشو دست از جهان گر چشم فیض از صبحدم داری که از دست نگارین شیر دوشیدن نمی آید به یک نیت تمام عمر می آرم بسر صائب به هر نیت زمن چون قرعه غلطیدن نمی آید صائب تبریزی