صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۲۱۴: زدل کاری که آید از لب خندان نمی آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زدل کاری که آید از لب خندان نمی آید گشاد تیر از سوفار چون پیکان نمی آید ندارد اختیاری چشم من در محو گردیدن نظر پوشیدن از آیینه حیران نمی آید بر آن رخسار نازک از نگاه تند می لرزم که طفل شوخ دست خالی از بستان نمی آید نفس در پرده داری صبح می سوزد، نمی داند که مستوری زخورشید سبک جولان نمی آید کناری گیر ای مژگان زچشم خونفشان من که با دریا زدن سرپنجه از مرجان نمی آید دل غمگین زنقل و جام هیهات است بگشاید گشاد این گره از ناخن و دندان نمی آید به یک کس دل نبندد دولت هر جایی دنیا سکندر کامیاب از چشمه حیوان نمی آید ندارد، هر که دارد پیچ و تابی، وحشت از خلوت به پای خود برون زنجیر از زندان نمی آید مجو آرامش از جان مقدس در تن خاکی که خودداری زدست گوهر غلطان نمی آید اگر روشندلی بر تیره بختی صبر کن صائب که بیرون از سیاهی چشمه حیوان نمی آید صائب تبریزی