صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۱۷۷: کسی کز عقل وحشی شد چون مجنون بد نمی بیند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کسی کز عقل وحشی شد چون مجنون بد نمی بیند زخود رم کرده آزاری زدام و دد نمی بیند سبکروحی که شد سرگرم سیر عالم بالا سرش چون شمع اگر در زیر پا افتد نمی بیند درین عبرت سرا سالک ره باریک عقبی را زدنیا چشم ظاهر تا نمی پوشد نمی بیند غباری نیست بر خاطر زشبنم باغ جنت را دل روشن زچوب منع دست رد نمی بیند زند آیینه را بر سنگ اگر چون خضر اسکندر میان خویش و آب زندگانی سد نمی بیند مگر حفظ الهی دستگیر مردمان گردد وگرنه پیش پای خود یکی از صد نمی بیند ندارد جز گرستن خنده بیهوده انجامی مآل خویش را برقی که می خندد نمی بیند به زیر پایه بید آن که از خورشید آساید زهر برگی به فرقش تیغ می بارد نمی بیند به این باریک بینی عنکبوت از حرص کوته بین که خود پیش از مگس در دام می افتد نمی بیند کسی کز چشم بد فرزند خود را پاس می دارد به فرزند کسان صائب به چشم بد نمی بیند صائب تبریزی