صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۱۵۳: زبی پروایی آن بیدرد قدر ما نمی داند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زبی پروایی آن بیدرد قدر ما نمی داند زخوبی شیوه ای جز ناز و استغنا نمی داند زپیچ و تاب خط خواهد سراپا چشم حسرت شد بررویی که قدر دیده بینا نمی داند به زنگار خط مشکین سزاوارست رخساری که چون آیینه قدر طوطی گویا نمی داند بکش امروز اگر خواهی به فردا وعده ام دادن که بیتاب محبت مهلت فردا نمی داند زدندان ندامت پشت دستی می جهد سالم که دامانی بغیر از دامن شبها نمی داند چنان عام است احسان محیط بیکران او که خود را قطره ناقص کم از دریا نمی داند به کوری می شود نقد حیاتش خرج آب و گل گرانجانی که راه عالم بالا نمی داند جدایی از گرانجانان دنیا لذتی دارد که کوه قاف را بر خود گران عنقا نمی داند مگر بی روزنی تاریک سازد خانه دل را وگرنه پرتو خورشید استغنا نمی داند چنان بی پرده شد سودای عالمگیر ما صائب که مجنون را کسی در عهد ما رسوا نمی داند صائب تبریزی