صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۱۵۱: زمین را وحشی رم کرده یک کف خاک می داند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زمین را وحشی رم کرده یک کف خاک می داند فضای آسمان را حلقه فتراک می داند جهان را می کند از روزن خود سیر هر چشمی که غمگین، عالمی را همچو خود غمناک می داند نگرداند زعکس لاله و گل آب رنگ خود زخون بیگناهان تیغ، خود را پاک می داند جهانسوزی کز او پروانه ما رحم می جوید پر و بال ملایک را خس و خاشاک می داند نسازد برق بی زنهار خشک و تر جدا از هم هوس را کی زعشق آن غمزه بیباک می داند؟ زدوری می شود کیفیت همصحبتان ظاهر خمارآلود قدر نشأه تریاک می باشد ز اسرار حقیقت زاهد کودن چه دریابد؟ زبان شعله ادراک را ادراک می داند زمکر زاهد شیاد مرغی می جهد سالم که تار سبحه اش را دام زیر خاک می داند کسی کز عشرت روپوش عالم آگهی دارد رخ خندان گل را سینه صد چاک می داند مرا از عزت شبنم درین گلزار روشن شد که حسن پاکدامن قدر چشم پاک می داند نمی داند گناهی نیست بالاتر زخودبینی غلط بینی که خود را از گناهان پاک می داند رگ خامی کمند جذبه خورشید می گردد دل افسرده قدر روی آتشناک می داند زمین خشک ابر تازه رو را از هوا گیرد غبارآلود قدر دیده نمناک می داند ز زور می ندارد عشق پروا از زبردستی وگرنه عقل خود را زیردست تاک می داند زچشم زخم مردم هر که می غلطد به خون صائب گریبان قبا را حلقه فتراک می داند صائب تبریزی