صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۰۳۵: مسیحا از سر بالین من رنجور برخیزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مسیحا از سر بالین من رنجور برخیزد چراغ آفتاب از بزم من بی نور برخیزد چنین کز بار درد افتاده ام از پا، عجب دارم که شیون هم زبالین من رنجور برخیزد ندارد شرم از روی کسی آیینه محشر زحق هر کس که اینجا چشم پوشد کور برخیزد غبار غم به آه از سینه من کم نمی گردد چه گرد از چهره صحرا به بال مور برخیزد؟ خیالش بیخبر رفت از دلم بیرون، ندانستم که مهمان چون بود ناخوانده، بی دستور برخیزد به جای سبزه از خاک شهیدان صف مژگان زبان مار روید، نشتر زنبور برخیزد ندارد یاد چون من شوربختی آسمان صائب اگر شبنم به کشت من نشیند شور برخیزد صائب تبریزی