صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۰۲۹: غبار تیره بختی از دهان شکوه می خیزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غبار تیره بختی از دهان شکوه می خیزد به قدر شق سیاهی از زبان خامه می ریزد بر آن عاشق سرشک شمع آب زندگی گردد که چون پروانه بیباک از آتش نپرهیزد همان سرگشته چون موج سرایم در بیابانها به جای سبزه خضر از رهگذر من اگر خیزد امید دستگیری دارم از رهبر در آن وادی که خار از سرکشی در دامن رهرو نیاویزد غرور زهد آن روز از سر زاهد رود بیرون که از اشک ندامت آب بر دست سبو ریزد زشرم آن تبسمهای شرم آلود جا دارد که شکر خند گل در آستین غنچه بگریزد ز آه آتشین در پرده دل می زنم آتش چو بینم شمع در بال و پر پروانه آمیزد نظر بر صبح دارد گریه شبخیز من صائب که انجم تخم خود را در زمین پاک می ریزد صائب تبریزی