صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۹۸۹: کسی از زلف پریشان خونبهای دل نمی گیرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کسی از زلف پریشان خونبهای دل نمی گیرد صبا را کس به خون لاله بسمل نمی گیرد زبخششهای عشق (پاک) طینت سینه ای دارم که چون آیینه کین سنگ را در دل نمی گیرد عجب دارم همای وصل بر من سایه اندازد که جغد ازنا کسی در خانه ام منزل نمی گیرد اگر دامن زند در کشتن ما بر میان قاتل به خاک و خون تپیدن را کس از بسمل نمی گیرد اگر خاکستر پروانه دارد شعله غیرت چرا خون چراغ کشته از محفل نمی گیرد؟ لحد گهواره سان می لرزد از بیتابی جسمم زشوخی کشتیم آرام در ساحل نمی گیرد زسوز سینه مجنون صحرایی عجب دارم که چون فانوس، آتش در دل محمل نمی گیرد طلبکار تو چون سیلاب بر قلزم زند خود را به هر فرسنگ چون سنگ نشان منزل نمی گیرد چسان در رخنه دل داغ عشقش را کنم پنهان؟ کسی آیینه خورشید را در گل نمی گیرد دل ما در تلاش زخم دارد همت دیگر به یک زخم نمایان دست از قاتل نمی گیرد مرا این شیوه صائب ()خویشتن دارد که گر پیکان به چشمش می زنی در دل نمی گیرد صائب تبریزی