صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۹۷۷: سخن رنگ اثر از سینه افگار می گیرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سخن رنگ اثر از سینه افگار می گیرد نسیم ساده دل بوی گل از گلزار می گیرد تماشای رخش در پرده می کردم، ندانستم که این آیینه از آب گهر زنگار می گیرد که در بیرون در مانده است کامشب بوستان پیرا به جوش لاله و گل رخنه دیوار می گیرد؟ فریب عقل خوردم، دامن مستی رها کردم ندانستم که اینجا محتسب هشیار می گیرد درخت بی ثمر بارست بر دل، سرو اگر باشد جهان را زود دل از مردم بیکار می گیرد به آه و ناله گفتم دل تهی سازم، ندانستم که عشق اول زبان زین لشکر خونخوار می گیرد اگرچه شبنم این بوستانم در عزیزیها غبار خاطر من رخنه دیوار می گیرد رگ خوابی که می داند کمند عیش بیدردش دل بیدار عاشق رشته زنار می گیرد پذیرای نصیحت نیست دل اهل تنعم را چو کاغذ چرب باشد نقش را دشوار می گیرد خیانتهای پنهان می کشد آخر به رسوایی که دزد خانگی را شحنه در بازار می گیرد زجوش لاله پروا نیست سیل نوبهاران را کجا خون دامن آن سرو خوش رفتار می گیرد؟ چه آتش بود عشق افکند در خرمن مرا صائب؟ که جوش مغز هر دم از سرم دستار می گیرد صائب تبریزی