صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۹۷۶: به خواب آن چشم دل از عاشق ناشاد می گیرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به خواب آن چشم دل از عاشق ناشاد می گیرد به چشم بسته صید خویش این صیاد می گیرد کنم با کوه چون نسبت ترا در پله تمکین؟ که تمکین تو ره بر ناله و فریاد می گیرد نگیرد در تو افسون من بی دست و پا، ورنه نگاه عجز من تیغ از کف جلاد می گیرد مکن استادگی در قتلم ای سرو سبک جولان که خون شمع ناحق کشته را از باد می گیرد؟ زند سرپنجه با خورشید در هنگامه دعوی بر رویی که نقش از سیلی استاد می گیرد به روی سخت نتوان باز کرد از سر کدورت را که بیش از شیشه زنگ آیینه فولاد می گیرد مگر از پرده غفلت حجابی در میان آید وگرنه زود دل از عالم ایجاد می گیرد تو در این خاکدان از لنگر غفلت زمین گیری وگرنه سیل را دل زین خراب آباد می گیرد هنرور شو که کوه بیستون با آن سرافرازی بلندآوازگی از تیشه فرهاد می گیرد نظر چون عنکبوت از گوشه گیری بر مگس دارد اگر کنجی زمردم زاهد شیاد می گیرد به توفیق خدا دست ولایت چون علم گردد سلیمان زمان سال دگر بغداد می گیرد ز تلخیهای عالم نشأه می می برد صائب جوانمردی که از پیر مغان ارشاد می گیرد صائب تبریزی