صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۹۶۷: مکن بر نفس رحمت با تو چون راه جفا گیرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مکن بر نفس رحمت با تو چون راه جفا گیرد سزای کشتن است آن سگ که پای آشنا گیرد مترس از نفس سرکش، پنجه تسخیر بیرون کن که چون گیری گلوی اژدها شکل عصا گیرد کسی کز خلق خواهد حاجت خود، مردنش اولی غریق بحر به، آن کس که دستش ناخدا گیرد نگردد با گرفتن بی نیازی جمع در یک جا سزای آتش است آن تن که نقش بوریا گیرد شود گرد خجالت، بر جبین خضر بنشیند غباری از سر خاک سکندر چون هوا گیرد کمانی کرده زه بیطاقتی در پیکر خشکم که چون تیر هوایی استخوان من هوا گیرد نهال میوه دارم، حق گزاری بار می آرم بلند اقبال آن دستی که بازوی مرا گیرد چراغ دولت پروانه روزی می شود روشن که از خاکسترش آیینه رخساری جلا گیرد نه در خار از جفا رنگی، نه در گل از وفا بویی خوشا چشمی کز این گلزار چون شبنم هوا گیرد حریف گوشه ابروی منت نیستم صائب من و آیینه طبعی که بی صیقل جلا گیرد صائب تبریزی