صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۹۲۳: مرا از لاف نه عجز سخن کوته زبان دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا از لاف نه عجز سخن کوته زبان دارد زجوهر تیغ من بند خموشی بر زبان دارد نه از منزل خبر دارم، نه از فرسنگ آگاهی سرزنجیر مجنون مرا ریگ روان دارد شکستم قدر خود از جستن درمان، ندانستم که اینجا مومیایی نیز درد استخوان دارد در آن صحرا که مرغ من زغفلت دانه می چیند زمین از تار و پود دام در بر پرنیان دارد چه بیدردست بلبل در میان نغمه پردازان که با شغل گرفتاری دماغ گلستان دارد پناهی نیست در روی زمین خوشتر زبی برگی کجا خار سر دیوار پروای خزان دارد؟ کدامین گرمرو یارب ازین صحرا مسافر شد؟ که هر ریگی درین وادی عقیقی در دهان دارد به دست خود سلیمان مور را از خاک می گیرد که می گوید سبکروحی بزرگی را زیان دارد؟ به جرم این که چون گل خنده رو افتاده ام صائب به قصد جان من هر خار تیری در کمان دارد صائب تبریزی