صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۷۷۰: با زمین گیری کمان آسمان نتوان کشید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با زمین گیری کمان آسمان نتوان کشید تا نگردی راست چون تیر، این کمان نتوان کشید تا نسازی نفس سرکش را چو عیسی زیر دست توسن افلاک را در زیر ران نتوان کشید خودنمایی راست صد زخم نمایان در کمین در هوای تیر، گردن چون نشان نتوان کشید از ملامت روی نتوان تافتن در راه عشق پا به فریاد جرس از کاروان نتوان کشید زندگی با هوشیاری زیر گردون مشکل است تا نگردی مست این بار گران نتوان کشید می زنم بر کوچه دیوانگی در این بهار بیش ازین خجلت ز روی کودکان نتوان کشید پنجه در سر پنجه شاهین اگر باید فکند دست خود چون بهله زان موی میان نتوان کشید با تهیدستی توان مغلوب کردن نفس را اسب سرکش را به دست پر، عنان نتوان کشید ناله ام در دل گره شد، رفت تا بلبل زباغ بی هم آوازی نفس در گلستان نتوان کشید برنیارد زهد خشک از تن به گردون رو(ح را) بر فلک خود را به پای نردبان نتوان کشید بر امید گنج نتوان دید روی ما را تلخرویی بهر گل از باغبان نتوان کشید چند خواهی کرد صائب عشقبازی در لباس؟ پرده بر رخساره ماه از کتان نتوان کشید صائب تبریزی