صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۷۲۱: گر چنین چشم ترم میراب هامون می شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر چنین چشم ترم میراب هامون می شود رفته رفته گردبادش بید مجنون می شود از ضمیر صاف خود گرد تعلق شسته است قطره در دست صدف زان در مکنون می شود پیر دیر از خشت خم گر لوح تعلیمش کند طفل ما در هفته اول فلاطون می شود بس که دارد بر گلویم اشک خونین کار تنگ می رساند تا به لب خود را نفس خون می شود دسترنج کوهکن حاشا که ماند پیش عشق تیشه فولاد نعل پای گلگون می شود در دیار ما که رسم بی کلاهی کسوت است هر که سر از تاج می پیچد فریدون می شود خاک خور چون آفتاب و زر به دامن بخش کن کانچه در خاکش گذاری رزق قارون می شود پسته اش گر در شکر ریزی چنین بندد کمر خواب تلخ از دیده بادام بیرون می شود چون نسوزد دل درون سینه من چون چراغ؟ چهره آیینه از عکس تو گلگون می شود در دل شب صائب از دل ناله گرمی بکش لشکر غفلت پریشان زین شبیخون می شود صائب تبریزی