صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۶۸۳: با وجود مرگ، کی هستی گوارا می شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با وجود مرگ، کی هستی گوارا می شود؟ تلخی ماتم کجا شیرین به حلوا می شود بر سر بازار چون آیینه های ساده لوح جوهر بیناییم خرج تماشا می شود هر بلندی پست می گردد به تدریج زمان آخر این کهسارها دامان صحرا می شود کوهکن از نقش شیرین پشت خود بر کوه داد لاف بیکارست هر جا کار گویا می شود از هجوم آهوان صحرا به مجنون تنگ شد عشق در هر جا بود هنگامه پیدا می شود می فتد در رشته کارم ز گوهر صد گره چون صدف گر عقده ای از کار من وا می شود گر چنین بالد به خود باغ از نوید مقدمت سبزه خوابیده اش چون سرو رعنا می شود سنگ راه اتحاد سالک است افسردگی چون گهر شد قطره دور از وصل دریا می شود دیده هرکس که روشن شد به نور اتحاد نه فلک در دیده اش یک چشم بینا می شود بیضه از فریاد بلبل چون جرس نالان شده است عشق در گهواره ناطق همچو عیسی می شود بر دد و دام است خون عاشقان صائب حرام در دهان شیر مجنون بی محابا می شود صائب تبریزی