صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۶۵۸: دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود چون حباب از خود کند قالب تهی دریا شود قفل دل را نیست مفتاحی بغیر از دست سعی سنگ زن بر سینه تا این در به رویت وا شود گربه سنگ و آهن از چشم بدان گیرم پناه چشم بد از سنگ و آهن چون شرر پیدا شود می توان روز سیاه از خصم داد خود گرفت صبر آن دارم که خط گرد رخش پیدا شود در مقام حیرت دیدار، حرف وصوت نیست طوطی ازآیینه حیرانم که چون گویا شود چون نیفتد دل به حال مرگ بی شور جنون؟ خلوت گورست خم چون خالی از صهبا شود شور عشق است این که بی سر کرد صد منصور را از سر ما کی به دستار پریشان وا شود؟ هر طلسمی را به نام باددستی بسته اند غنچه دل از نسیم صبح محشر وا شود آبرو صائب به گوهر دادن از دون همتی است وقت ابری خوش که دست خالی از دریا شود صائب تبریزی