صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۶۱۵: از سعادت در دماغش بیضه پندار بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از سعادت در دماغش بیضه پندار بود مغز مغرور هما را استخوان در کار بود عشق در هر دل که شمع بیقراری بر فروخت اولین پروانه اش مهر لب اظهار بود خانه ما در پناه پستی دیوار ماند ورنه سیلاب حوادث سخت بی زنهار بود گفتم از گردون گشاید کار من، شد بسته تر آن که روشنگر تصور کردمش زنگار بود تا دماغ ما به هوش آمد جهان افسرده گشت عید طفلان بود تا دیوانه در بازار بود سرو در قید رعونت ماند از آزادگی عجب ما را گوشمال بندگی در کار بود پرده گوش اجابت شبنم از سیماب داشت بلبل بی طالع ما تا درین گلزار بود شب که بی روی تو در پیمانه می می ریختم خنده مینا به گوشم ناله بیمار بود تا فکندم بار خلق از دوش، افتادم زپای کشتی من در گرانباری سبکرفتار بود تا نیفتادم، ندیدم کعبه مقصود را در میان ما همین استادگی دیوار بود نیست حق تربیت صائب به من آیینه را طوطی من در حریم بیضه خوش گفتار بود صائب تبریزی