صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۶۱۰: بر دل بی آرزو زندان تن صحرا بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر دل بی آرزو زندان تن صحرا بود چشمه سوزن به تار بی گره دریا بود بر ندارد دانه در زیر زمین چشم از سحاب خاکساران را نظر بر عالم بالا بود خون همت را به جوش آرد لب خشک سؤال دست بی ساغر و بال گردن مینا بود تا زهمراهان بریدم و اصل منزل شدم زور بر راه آورد چون راهرو تنها بود خاک در چشمش اگر تقصیر در ریزش کند هر که خرجش همچو ابر از کیسه دریا بود شورش عشق است در فرهاد از مجنون زیاد سیل در کهسار پرغوغاتر از صحرا بود گرچه جوهر نیست در آیینه های صیقلی راز عشق از جبهه روشندلان پیدا بود سد راه جرأت عاشق شود صائب حجاب عشق می گردد هوس چون حسن بی پروا بود صائب تبریزی