صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۵۷۹: گریه من آب در جوی سحر می افکند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گریه من آب در جوی سحر می افکند ناله من شعله در جان اثر می افکند آن لب حرف آفرین چون می شود گرم عتاب آتش یاقوت پنداری شرر می افکند گر تبسم این چنین بر لعل او زور آورد لرزه بر آب زمین گیر گهر می افکند رشته بیتابانه از شرم میان لاغرش خویش را در کوچه تنگ گهر می افکند گر نخواهی کام خود را تلخ، خوش گفتار باش پسته را شیرین زبانی در شکر می افکند هر چه با ما می کند عقل سبکسر می کند کشتی ما را معلم در خطر می افکند من کیم تا دفتر دعوی گشاید بال من؟ در بیابان طلب سیمرغ پر می افکند بنده باد بهارانم که از شرم کرم غنچه را در آستین پوشیده زر می افکند هر که رد خلق می گردد قبول خالق است وقت آن کس خوش که ما را از نظر می افکند پای بر سر می گذارد سرکشان خاک را هر که چون گل پیش خار و خس سپر می افکند شد سر منصور آخر گوی چو گان فنا میوه چون شد پخته خود را از شجر می افکند دور گردان را به احسان یاد کردن همت است ورنه هر نخلی به پای خود ثمر می افکند هر که چون صائب دل از گرد تعلق پاک کرد از دهن همچون صدف دایم گهر می افکند صائب تبریزی