صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۴۹۳: در سر پرشور ما تا رنگ سودا ریختند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در سر پرشور ما تا رنگ سودا ریختند لاله ها پیمانه خود را به صحرا ریختند من کشیدم بی تأمل باده منصور را ورنه صدبار این می از ساغر به مینا ریختند شعله شوق مرا شد بال پرواز دگر هر خس و خاری که در راه تماشا ریختند ظرف داغ آتشین عشق، گردون را نبود عاقبت این طشت آتش بر سر ما ریختند هر که از نخل تمنا روزه مریم گرفت نقل انجم در گریبانش چو عیسی ریختند کوری چشم حسودان بینش ما شد زیاد همچو آتش خار اگر در دیده ما ریختند از دورنگیها که پنهان داشت دوران در لباس جرعه ای در دامن گلهای رعنا ریختند ریخت آخر غمزه یوسف به تیغ انتقام مصریان خونی که در جام زلیخا ریختند بر سر هر خار و خس چون موج می لرزد دلش هر که را چون بحر، گوهر در ته پا ریختند همت ما بود عالی، ورنه در روز ازل حاصل کونین را در دامن ما ریختند صائب آن روزی که رنگ نوبهاران خام بود در قدح چون لاله ما را درد سودا ریختند صائب تبریزی