صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۴۴۶: غافلی کز دل نفس بی یاد یزدان می کشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غافلی کز دل نفس بی یاد یزدان می کشد دلو خود خالی برون از چاه کنعان می کشد در بیابانی که ما سرگشتگان افتاده ایم پای حیرت گردباد آنجا به دامان می کشد گر به ظاهر زاهد از دنیا کند پهلو تهی از فریب او مشو غافل که میدان می کشد از تزلزل قدر آسایش شود ظاهر که خاک توتیا گردد به چشم هر که طوفان می کشد دیده مغرور ما مشکل پسند افتاده است ورنه مجنون ناز لیلی از غزالان می کشد آتش یاقوت را دست تظلم کوته است از چه قاتل دامن از خاک شهیدان می کشد؟ تا نگردد غافل از حال گرفتاران خویش عشق چندی ماه کنعان را به زندان می کشد رو نمی گرداند از چین جبین نفس خسیس این گدای خیره چوب از دست دربان می کشد نخل بارآور ز زیر بار می آید برون جذبه دیوانه سنگ از دست طفلان می کشد می رسد آزار بد گوهر به روشن گوهران پنجه خونین به روی بحر مرجان می کشد تا صف مژگان آهو چشم ما را دیده است خط زمژگان بر زمین خورشید تابان می کشد ناتوانان بر زبردستان عالم غالبند آب خود از زهره شیر این نیستان می کشد هر که صائب همچو مجنون ذوق رسوایی چشید منت رطل گران از سنگ طفلان می کشد صائب تبریزی