صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۴۳۲: آشنای حق شد آن کس کز جهان بیگانه شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آشنای حق شد آن کس کز جهان بیگانه شد هر که زین دریا برآمد گوهر یکدانه شد گرچه از زنجیر هر دیوانه ای عاقل شود دید تا زنجیر زلف او دلم دیوانه شد کاش برمی داشت از خاکش در ایام حیات این که آخر شمع نخل ماتم پروانه شد با کدامین آبرو در کعبه آرم روی خویش؟ من که سرجوش حیاتم صرف در بتخانه شد کار مردم جز فضولی نیست در زیر فلک هر که شد مهمان درین غمخانه، صاحبخانه شد یکقلم بیگانه گردد ز آشنایان دگر هر که صائب آشنا با معنی بیگانه شد صائب تبریزی