صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۴۱۵: تا تو رفتی عالم روشن به چشمم تار شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا تو رفتی عالم روشن به چشمم تار شد باده بی غش به جامم شربت بیمار شد از دهان باز بودم حلقه بیرون در تا زبان بستم دلم گنجینه اسرار شد رو سفیدی بود در کردار و عمر من تمام چون قلم از دل سیاهی صرف در گفتار شد نیست در دل خاری از منع چمن پیرا مرا جوش گل مانع مرا از سیر این گلزار شد چرب نرمی شد حصار عافیت ز آتش مرا از گداز ایمن بود هر زر که دست افشار شد از خموشی گشت روشن تا دل تاریک من طوطی خوش حرف بر آیینه ام زنگار شد بر جنون دوری من حلقه دیگر فزود نقطه خالش زخط روزی که خوش پرگار شد پیچ و تاب نامرادیها به قدر دانش است می خورد خون بیش هر تیغی که جوهردار شد می کشد ناصح زبان از روی سخت من به کام خواهد این سوهان ز ناهمواریم هموار شد در شبستان فنا صبح امیدی می شود آنچه از انفاس، صائب صرف استغفار شد صائب تبریزی