صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۳۹۴: لعل می از جام زر در سنگ خارا می خورد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
لعل می از جام زر در سنگ خارا می خورد آدمی خون در تلاش رزق بیجا می خورد هر که پیش تلخرویان مهر از لب بر نداشت آب شیرین چون صدف در عین دریا می خورد بر دل آگاه باشد غفلت جاهل گران خون زمزدوران کاهل کارفرما می خورد نیست غیر از بیخودی دارالامانی خاک را هر که از میخانه بیرون پا نهد، پا می خورد باد دستان را زجمع مال، مطلب تفرقه است می فشاند ابر اگر آبی زدریا می خورد نیست غیر از خوردن دل تنگ روزی را نصیب آسیا بی دانه چون گردید خود را می خورد منت دست نوازش می نهد بر خویشتن سنگی از هر کس دل دیوانه ما می خورد حرص را چون آتش سوزان نمی باشد تمیز هر چه می آید به دستش بی محابا می خورد ناتمامی نیل چشم زخم باشد حسن را مه چو کامل شد به چشم شور خود را می خورد آه افسوس از دل ما می شود صائب بلند از حوادث هر که را سنگی به مینا می خورد صائب تبریزی