صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۳۲۹: جنبش مژگان حضور از دیده و دل می برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جنبش مژگان حضور از دیده و دل می برد چشم بسمل لذت از دیدار قاتل می برد شکر قطع راه، عارف را کند بیدارتر غافلان را خواب در دامان منزل می برد در دل شب دزد را جرأت یکی گردد هزار خال او در پرده خط بیشتر دل می برد می شود لطف خدا افتادگان را دستگیر خار و خس را موجه دریا به ساحل می برد وای بر آن کس که چون قمری درین بستانسرا حاجت خود پیش سر و پای در گل می برد لاله را از دل، سیاهی ابر نتوانست شست داغ خون ما که از دامان قاتل می برد؟ از دل بیتاب یک مو بر تنم آسوده نیست این سپند شوخ آسایش ز محفل می برد گرچه می داند وسایل پرده بیگانگی است دل همان ما را به دنبال وسایل می برد حسن عالمگیر لیلی نیست در جایی که نیست عاشق از دامان صحرا فیض محمل می برد عالم پرکور را یک رهبر بینا بس است ره شناسی کاروانی را به منزل می برد شد زیک پیمانه صائب کشف بر من رازها صحبت آیینه رویان زنگ از دل می برد صائب تبریزی