صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۹۷۵: تا زلف او به باد صبا آشنا شده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا زلف او به باد صبا آشنا شده است از دست دل عنان صبوری رها شده است نتوان گرفت آینه از دست او به زور از خط سبز بس که رخش باصفا شده است صبح امید بر در دل حلقه می زند گویا دهان او به شکر خنده وا شده است سیلاب پا به دامن حیرت کشیده است در وادیی که شوق مرا رهنما شده است از برگ کاه در نظر او سبکترم از درد اگر چه چهره من کهربا شده است چون ماه در دو هفته شود کار او تمام از درد عشق قامت هر کس دو تا شده است تا ساده کرده ام دل خود را ز مدعا نقش مراد در نظرم نقش پا شده است چون گردباد تا نفسی راست کرده ام از خاکمال چرخ تنم توتیا شده است دلهای بیقرار سر خود گرفته اند تا از کمند زلف تو صائب رها شده است صائب تبریزی