صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۹۶۹: تا چشم من به گوشه عزلت فتاده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا چشم من به گوشه عزلت فتاده است از دیده ام سراسر جنت فتاده است داند که روح در تن خاکی چه می کشد هر نازپروری که به غربت فتاده است چون شمع آه می کشم از بهر خامشی تا کار من به دست حمایت فتاده است دیوار اگر فتد به سرش چتر دولت است بر فرق هر که سایه منت فتاده است داند که خار و خس چه ز گرداب می کشد آن را که ره به حلقه صحبت فتاده است از آسیای چرخ نشد نرم دانه ای دنبال من چه سنگ ملامت فتاده است؟ اکنون که رعشه از کف من برده اختیار دستم به فکر دامن فرصت فتاده است دل را ز درد و داغ محبت شکیب نیست در بحر بیکنار حقیقت فتاده است با دیده ای که می شود از نور ذره آب کارم به آفتاب قیامت فتاده است چون از کنار دست نشویم که کشتیم صائب به چارموجه کثرت فتاده است صائب تبریزی