صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۹۰۰: آیینه دار روی تو شرم و حیا بس است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آیینه دار روی تو شرم و حیا بس است پهلونشین سرو تو بند قبا بس است خود را مزن بر آتش خونهای بیگناه دست ترا بهار و خزان حنا بس است بشکن به ناز بر سر شمشاد شانه را زلف ترا ز حلقه به گوشان صبا بس است ما را کجاست طالع گل، خار این چمن دامن اگر نمی کشد از دست ما بس است رشکی به آفتاب پرستان نمی برم محراب خاکساریم آن نقش پا بس است اظهار عشق را به زبان احتیاج نیست چندان که شد نگه به نگه آشنا بس است صائب به خاک پای وی از سرمه صلح کن در دودمان چشم تو این توتیا بس است صائب تبریزی