صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۸۴۶: ز روی گرم تو خورشید حشر نور گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز روی گرم تو خورشید حشر نور گرفت قیامت از لب چون پسته تو شور گرفت نقاب شرم چو از روی آتشین برداشت کلیم دست به رخسار شمع طور گرفت دو صبح دست در آغوش یکدگر کردند گلوی شیشه چو با ساعد بلور گرفت چنان شکستگی دل ز پا فکند مرا که نقش، پهلویم از نقش پای مور گرفت ز آشیانه خفاش، دل سیه تر بود رخ تو خانه چشم مرا به نور گرفت دلی که داشتم از جان خود عزیزترش کمان ابروی او از کفم به زور گرفت نمی شوند ز نان سیر، دست چرخ مگر خمیر مایه خلق از گل تنور گرفت! ز چاه کلک من آید گهر برون صائب چنان که طوفان جوش از دل تنور گرفت صائب تبریزی