صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۷۱۲: جهان و هر چه در او هست رونمای دل است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جهان و هر چه در او هست رونمای دل است به هیچ جا نرود هر که آشنای دل است هوای نفس ترا کوچه گرد ساخته است وگرنه نقد بود هر چه مدعای دل است اگر به خضر نگردد دچار در ظاهر همان تپیدن پوشیده رهنمای دل است قدم برون منه از دل به سیر باغ و بهار کدام غنچه این بوستان به جای دل است؟ ز چشمه آینه جویبار گردد صاف صفای عالم ایجاد در صفای دل است ز طفل مشربی ما به خنده تن در داد وگرنه غنچه شدن باغ دلگشای دل است ز تیغ یار عبث چشم خونبها دارد به خون خویش زدن غوطه خونبهای دل است مبین به چشم تعجب درین بلند ایوان که همچو آبله افتاده زیر پای دل است فضای بال گشایی درین خراب آباد ز لامکان چو گذشتی همین فضای دل است نفس گداخته زان می کند سفر شب و روز که در جهان نبود آنچه مدعای دل است به آفتاب حقیقت کسی رسد صائب که همچو سایه شب و روز در قفای دل است صائب تبریزی