صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۷۰۷: دل رمیده ما را صدای پا سنگ است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل رمیده ما را صدای پا سنگ است بر آبگینه ما نقش آشنا سنگ است به بوی سوختگان مغز ما می شود بیدار اگر چه همچو شرر خوابگاه ما سنگ است چه شد که باد مخالف ندارد این دریا که هر نفس زدنی بر حباب ما سنگ است چنان شده است ز سودا مرا دماغ ضعیف که داغ بر سر بی مغزم، آسیا سنگ است امید صبح سعادت چنان گداخت مرا که استخوان مرا سایه هما سنگ است همان به پله میزان عشق بی وزنم اگر چه درد مرا کوه قاف، پا سنگ است شکستگی است زبان سؤال را پر و بال وگرنه کاسه دریوزه را سزا سنگ است مکن شکستگی خود به بیغمان اظهار که مومیایی این قوم بی حیا سنگ است ترا چراغ بصیرت ز غفلت است خموش که چشم بسته بود تا شرار با سنگ است ز ناله ام دل بلبل به خاک و خون غلطید که شیشه دل عشاق را نوا سنگ است خمار خنده بیهوده سخت می باشد عجب نباشد اگر کبک را غذا سنگ است مکن به سنگ دل سخت یار را نسبت که در میانه تفاوت ز شیشه تا سنگ است علاج خشکی سودا مجو ز صندل تر که دردهای گرانسنگ را دوا سنگ است همان به دست کسان است چشم ما صائب اگر چه همچو فلاخن غذای ما سنگ است صائب تبریزی