صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۵۷۷: نقش روی تو در آیینه جان صورت بست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نقش روی تو در آیینه جان صورت بست آنچه می خواستم از غیب همان صورت بست صحبت آینه و عکس بود پا به رکاب در دل و دیده خیال تو چسان صورت بست؟ از سر کلک قضا نقطه اول که چکید زان سیاهی دل و چشم نگران صورت بست عشق ازان برق که در خرمن آدم افکند از دخانش فلک گرم عنان صورت بست حسن تا پرده ز رخساره گلرنگ گرفت عشق با دیده خونابه فشان صورت بست صورت هر چه درین نشأه دل از خلق گرفت روی ازین نشأه چو گرداند همان صورت بست صورت حال من از خامه نقاش بپرس نقش بیچاره چه داند که چسان صورت بست؟ پیش ازین فکر همه صورت بی معنی بود معنی از خامه صائب به جهان صورت بست صائب تبریزی