صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۵۳۰: آتش از خشکی مغزم به دماغ افتاده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آتش از خشکی مغزم به دماغ افتاده است برق در خانه ام از نور چراغ افتاده است نیشتر می شکند در جگرم موی سفید رعشه از خنده صبحم به چراغ افتاده است آتشم در جگر از دیدن خورشید افتاد یارب این پنبه خونین ز چه داغ افتاده است؟ این سیه مستی از اندازه می افزون است چشم میگون که بر چشم ایاغ افتاده است؟ باده زنگ از دل مینا نتوانست زدود تیرگی لازمه پای چراغ افتاده است صائب از خامه من عنبر تر می ریزد فکر آن زلف مرا تا به دماغ افتاده است صائب تبریزی