صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۴۸۴: بزم عالم ز دل خون شده ما گرم است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بزم عالم ز دل خون شده ما گرم است مجلس عیش به یک شیشه صهبا گرم است که گذشته است ازی بادیه دیگر، کامروز می جهد نبض ره و سینه صحرا گرم است؟ سرد شد معرکه عالم و چون بیخبران همچنان در سر ما ذوق تماشا گرم است چون چراغ سحری پا به رکاب سفرست سر هر کس که ز کیفیت صهبا گرم است رهرو عشق محال است ز پا بنشیند پشت این موج سبکسیر به دریا گرم است صبح محشر ز جگر صد نفس سرد کشید همچنان بسترم از آتش سودا گرم است گردبادش به نظر جلوه فانوس کند بس که از ناله من دامن صحرا گرم است ریگ از موج برآورد به زنهار انگشت بس که مجنون مرا نقش کف پا گرم است فیض ما چون نفس صبح بود عالمگیر همچو خورشید سر عالمی از ما گرم است گل ز شبنم نتوانست عرق کردن خشک بس که در کوی تو بازار تماشا گرم است دارد از حلقه خود نعل در آتش شب و روز بس که در صید دل آن زلف چلیپا گرم است گر چه شد هر سر موی تو چو کافور سفید از تب حرص ترا باز سراپا گرم است از سموم است اگر گرمی صحرا صائب جگر سوختگان از نفس ما گرم است صائب تبریزی