صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۴۰۴: سوخت تنهایی مرا ای بی وفا وقت است وقت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سوخت تنهایی مرا ای بی وفا وقت است وقت گر شبی خواهی شدن مهمان ما وقت است وقت می رود خط تنگ سازد جا بر آن کنج دهن بوسه ای گر می کنی در کار ما وقت است وقت زان هلال خط که زنگ از دل چو صیقل می برد می دهی آیینه ام را گر جلا وقت است وقت تا نپوشیده است چشم از زندگی یعقوب ما گر به کنعان خواهی آمد ای صبا وقت است وقت در چنین وقتی که ما از خویش بیرون رفته ایم گر درآیی از در صلح و صفا وقت است وقت جان ز لب در فکر دامن بر میان پیچیدن است گر حلالی خواهی از بیمار ما وقت است وقت گر حقوق آشنایی را رعایت می کنی عمر چندان نیست ای ناآشنا وقت است وقت از تو چشم همتی دارند از خودرفتگان گر به گل پایت نرفته است از حنا وقت است وقت بر سر بالین بیماران درد انتظار گر رسانی خویش را ای نارسا وقت است وقت بیش ازین مپسند عالم را سیه در چشم ما خوش برآی از زیر ابر ای مه لقا وقت است وقت دستم از سرشته امیدها کوته شده است گر به دستم می دهی زلف دو تا وقت است وقت گشت چشم استخوان ما سفید از انتظار می گشایی گر پر و بال ای هما وقت است وقت سوزن بی دست و پا سر رشته را گم کرده است جذبه ای گر داری ای آهن ربا وقت است وقت دست دامنگیر و پای رفتنش زین درنماند رحم کن بر صائب بی دست و پا وقت است وقت صائب تبریزی