صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۳۷۴: بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت برگ عیش پنج روزم را به دامان کرد و رفت آه دود تلخکامان کار خود را می کند زلف پندارد را خاطر پریشان کرد و رفت ذره ای از آفتاب عشق در آفاق نیست این شرر را کوهکن در سنگ پنهان کرد و رفت وقت آن کان ملاحت خوش که از یک نوشخند داغهای سینه ما را نمکدان کرد و رفت هر که زین دریای پر آشوب سر زد چون حباب تاج و تخت خویش را تسلیم طوفان کرد و رفت پاس لشکر داشتن از خسروان زیبنده است این نصیحت مور در کار سلیمان کرد و رفت هر که بیرون آمد از دارالامان نیستی چون شرر در اوج هستی یک دو جولان کرد و رفت روزگار خوش عنانی خوش که کون سیل بهار کعبه گر سنگ رهش گردید، ویران کرد و رفت هر که صائب از حریم نیستی آمد برون بر سر خشت عناصر یک دو جولان کرد و رفت صائب تبریزی