صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۳۳۹: یاد ایامم که در تن جان ما منزل نداشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یاد ایامم که در تن جان ما منزل نداشت موجه مطلق عنان ما غم ساحل نداشت پرده بیگانگی در بحر وحدت محو بود رشته مو از حباب این عقده مشکل نداشت روز و شب در پرده های شرم خود می کرد سیر لیلی صحرایی ما خانه و محمل نداشت خوش نشین باغ و بستان بود چون آزادگان سرو ما از تنگنای جسم، پا در گل نداشت خرده های جان ما از شوق چون ریگ روان فکر دوری و غم نزدیکی منزل نداشت برگ عیش ما ز احسان بهار آماده بود سرو ما از بی بری بار جهان بر دل نداشت در بهارستان بی رنگی، گل بی خار ما خار در پیراهن از اندیشه باطل نداشت نه غم ابری و نه پروای برقی داشتیم هیچ کس از خانه ما چشم بر حاصل نداشت بود در دارالامان خامشی آسوده دل شمع ما اندیشه فانوس یا محفل نداشت بود در دارالامان خامشی آسوده دل شمع ما اندیشه فانوس یا محفل نداشت کار بر ما چون حباب از خودنمایی تنگ شد ورنه تنگی ره در آن دریای بی ساحل نداشت نوبهار بی خزان معرفت در هیچ عهد بلبلی آتش نفس چون صائب بیدل نداشت صائب تبریزی