صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۲۰۰: هر زمان در شهر بند عقل، سور و ماتمی است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر زمان در شهر بند عقل، سور و ماتمی است جز جهان عشق نبود گر جهان بی غمی است دیدن خلق است بیماری و وادیدست نکس عید و نوروز از برای بی دماغان ماتمی است رفته و آینده اهل حال را منظور نیست از حیات جاودانی خضر را قسمت دمی است هر که در دریا شود اهل بصیرت چون حباب هر نظر محو جمالی، هر نفس در عالمی است گفتگوی عشق را هر گوش نتواند شنید نیست جز چاه ذقن، این راز را گر محرمی است حسن هیهات است نادم گردد از خوانخوارگی می پرد چشم و دل خورشید هر جا شبنمی است از درشتی های خط خوبان ملایم می شوند ما جراحت دیدگان را خط مشکین مرهمی است نقطه موهوم کز خردی نمی آید به چشم پیش چشم خرده بین ما سود اعظمی است بس که صائب دیدم از نادیدگان نادیدنی زنگ بر آیینه طبعم بهار خرمی است صائب تبریزی