صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۱۲۷: دل به دست آن نگار شوخ و شنگ افتاده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل به دست آن نگار شوخ و شنگ افتاده است طفل بازیگوش را آتش به چنگ افتاده است یک جهان کام از دهان نوخطی دارم طمع وقت من در عاشقی بسیار تنگ افتاده است جامه در نیل مصیبت زن که آن چشم کبود چون بلای آسمان، فیروز جنگ افتاده است در میان دارد دل تنگ مرا آسودگی این شرر در ساعت سنگین به سنگ افتاده است حال دل در حلقه آن زلف می داند که چیست هر مسلمانی که در قید فرنگ افتاده است از حضور دل مرا در دامن صحرا مپرس دامن معشوق عاشق را به چنگ افتاده است در صدف دارد خبر از اضطراب گوهرم بحرپیمایی که در کام نهنگ افتاده است تنگدستی نفس را در حلقه فرمان کشید راست سازد مار را راهی که تنگ افتاده است جبهه واکرده زنهار از تهیدستان مجو سفره دارد از بغل، دستی که تنگ افتاده است خانه آرایی نگردد سنگ راه اهل دل سیل در قطع منازل بی درنگ افتاده است در ته یک پیرهن محشور باشد با پلنگ هر که را صائب ز قسمت خلق تنگ افتاده است صائب تبریزی