صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۱۲۱: خاکساری در بلندی ها رسا افتاده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خاکساری در بلندی ها رسا افتاده است آسمان این پشته را در زیر پا افتاده است عاشقان را نیست جز تسلیم دیگر مطلبی دیده قربانیان بی مدعا افتاده است در چنین فصلی که نتوان جام می از دست داد از گل اخگر در گریبان صبا افتاده است نیست جز تیری که بر ما خاکساران خورده است بر زمین تیری که از شست قضا افتاده است بر لب دریا زبان بر خاک می مالم چو موج بخت من در نارسایی ها رسا افتاده است از غریبان است در چشمش نگاه آشنا بس که چشم ظالمش ناآشنا افتاده است می گذارد آستین بر دیده خونبار من دیده هر کس بر آن گلگون قبا افتاده است می کند از دیده یعقوب روشن خانه را تا ز یوسف بوی پیراهن جدا افتاده است عیب از آیینه بی زنگ برگردد به نقش عیبجو بیهوده در دنبال ما افتاده است دارد از افتادگی صائب همان نقش مراد هر که در راه طلب چون نقش پا افتاده است صائب تبریزی