صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۸۶۹: موج را هر چند آماده است بال و پر ز آب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
موج را هر چند آماده است بال و پر ز آب بی نسیم خوش عنان بیرون نیارد سر ز آب زنگ غفلت از دل من باده نتوانست برد کی کبودی می رود از روی نیلوفر ز آب می دهد در یک دم از کفران نعمت سر به باد هر حبابی کز تهی مغزی برآرد سر ز آب زیر تیغ از ساده لوحی دست و پایی می زنیم بر نیارد ماهیان را گر چه بال و پر ز آب نیست غیر از دل سیاهی حاصل تردامنی چون تواند زنده بیرون آمدن اخگر ز آب؟ از عزیزی می کند از تاج شاهان پایتخت هر که شد با قطره ای خرسند چون گوهر ز آب دست چون بردارم از دامان این صحرا، که هست جلوه موج سراب او گواراتر ز آب از صراط المستقیم شرع پا بیرون منه تا توان از پل گذشتن، نگذرد رهبر ز آب هر سبکروحی که بر جسم گران دامن فشاند گر ز دریا بگذرد، پایش نگردد تر ز آب از حضور عالم آب آن که گردد تردماغ تیغ اگر بارد به فرقش، برنیارد سر ز آب بی سخن کش هم سخن می آید از دل بر زبان گر به پای خویشتن آید برون گوهر ز آب هر که در پایان عمر از جان طمع دارد سکون چشم دارد در نشیب از سادگی لنگر ز آب از می ریحانی خط شد لبش خونخوارتر تشنه خون می شود شمشیر خوش جوهر ز آب از شراب تلخ، ساکن شد دل پر غم مرا گر چه گردد کشتی پر بار، بی لنگر ز آب در سیه دل نیست اشک گرم را صائب اثر می شود از جوشن افزون خامی عنبر ز آب صائب تبریزی