صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۷۰۶: دانسته ام غرور خریدار خویش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دانسته ام غرور خریدار خویش را خود همچو زلف می شکنم کار خویش را هر گوهری که راحت بی قیمتی شناخت شد آب سرد، گرمی بازار خویش را در زیر بار منت پرتو نمی رویم دانسته ایم قدر شب تار خویش را زندان بود به مردم بیدار، مهد خاک در خواب کن دو دیده بیدار خویش را نادیدنی است صورت بی معنی جهان روشن مساز آینه تار خویش را هر دم چو تاک بار درختی نمی شویم چون سرو بسته ایم به دل بار خویش را چون صبح داده ایم به یک جرعه شفق خندان به پیر میکده دستار خویش را اظهار فقر پیش فرومایگان مکن پوشیده دار گوهر شهوار خویش را (هرگز چنان نشد که توانیم فرق کرد از رشته های زلف، دل زار خویش را) در زیر خاک و گرد کسادی نهفته ایم از چشم خلق گوهر شهوار خویش را از بینش بلند، به پستی رهانده ایم صائب ز سیل حادثه دیوار خویش را صائب تبریزی