صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۶۴۰: چه حاجت است به خال آن بیاض گردن را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه حاجت است به خال آن بیاض گردن را؟ ستاره نقطه سهوست صبح روشن را همیشه تهمت نظاره می کشد عاشق ز آفتاب خبر نیست چشم روزن را فغان که خار علایق ز تیزدستی ها امان نداد که سازیم جمع دامن را گره به جبهه میفکن که رشته هموار به قطع راه بود تازیانه سوزن را زبان پاک بود لازم دل روشن که برگ از ید بیضاست نخل ایمن را گشاده دار دل و دست را که لنگر سنگ ازین دو شیوه شود بادبان فلاخن را چو ماه نو، قد خم گشته بر سپهر وجود اشاره ای است که آماده باش رفتن را ز جمع دانه که خواهد نصیب خاک شدن مساز تنگ به خود همچو مور مسکن را کنون که قوت بازوی رستمی داری برآر از چه بیژن روان روشن را غبار دیده جان است پیکرت صائب به آه زیر و زبر ساز، خانه تن را صائب تبریزی