صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۶۳۳: بهار شد که ببندند در گلستان را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بهار شد که ببندند در گلستان را شکوفه پنبه شود گوش باغبانان را هزار بار فزون شمع آسیا کرده است غبار خاطر من آفتاب تابان را حباب نیست، که از شرم لعل سیرابش عرق به جبهه نشسته است آب حیوان را ز ماهتاب بناگوش یار می آید که شیر مست کند ریگ این بیابان را صدف به کد یمین رزق خویش می گیرد عبث به جود ستایش کنند نیسان را چه ساده ام که به دست تهی طمع دارم که پر ز بوسه کنم چاه آن زنخدان را ز جرم عشق نهان داشتن پشیمانم نمک چشیده و دزدیده ام نمکدان را بهشت سرمه ازین خاک می برد صائب به مصر و شام چه نسبت بود صفاهان را؟ صائب تبریزی