صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۵۱۹: گل داغ است اگر تاج زری هست مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گل داغ است اگر تاج زری هست مرا اشک گلرنگ بود گر گهری هست مرا برگ من زخم زبان است درین سبز چمن سنگ اطفال بود گر ثمری هست مرا عکس من سایه فکنده است بر این آینه ها گر درین هفت صدف، هم گهری هست مرا نیست در روی زمین سوخته جانی، ورنه در دل سنگ گمان شرری هست مرا خرده گیران نتوانند شدن پیشم تیغ که ز گردآوری خود سپری هست مرا جلوه مه بود از آب روان روشن تر گر به رخسار نکویان نظری هست مرا دشمن خانگی از خصم برونی بترست هست از دیده خود گر خطری هست مرا برو ای قاصد و زحمت ببر ای باد صبا که هم از نامه خود، نامه بری هست مرا نیست جز سایه بالای تو ای سرو روان در همه روی زمین گر دگری هست مرا سری از بیضه گردون نتوان بیرون برد ورنه در پرده دل، بال و پری هست مرا دیده شور چو شبنم ز هوا می بارد تا درین باغ چو گل مشت زری هست مرا صد هنر پرده یک عیب چو نتواند شد زین چه حاصل که به هر مو هنری هست مرا؟ از شکست دل چون شیشه چرا اندیشم؟ که درین شیشه نهان شیشه گری هست مرا رنگ بست است شب بخت سیاهم، ورنه در دل سوخته آه سحری هست مرا به دو صد زخم مرا از تو جدا نتوان کرد که به هر موی تو پیوسته سری هست مرا نیست صائب به جز از آبله پای طلب در ره عشق اگر همسفری هست مرا صائب تبریزی