صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۴۸۳: خام ماندم ز می کهنه کشیدم تا دست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خام ماندم ز می کهنه کشیدم تا دست نشود هیچ مرید از قدم پیر جدا! خاطر جمع مرا چند پریشان دارد؟ خواب آشفته جدا و غم تعبیر جدا همت آن است که موقوف نباشد به شعور اوست حاتم که به طفلی نخورد شیر جدا سرما و خط تسلیم به هم پیوسته است هدف ما نشود از قدم تیر جدا دل ما گرم طلب بود همان در دل خاک این تب گرم نگردید ازین شیر جدا شوری از بخت نبردیم به تدبیر برون ما که کردیم مکرر شکر از شیر جدا صائب آن روز که از قید جنون شد آزاد شیونی خاست ز هر حلقه زنجیر جدا دل چسان گردد ازان زلف گرهگیر جدا؟ نشود جوهر از آیینه به شمشیر جدا صائب تبریزی