صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۴۲۷: خموشی مهر خاموشی زند بر لب سخن چین را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خموشی مهر خاموشی زند بر لب سخن چین را که سازد غنچه لب بسته کوته دست گلچین را بود از ساده رویان نوخطان را سرکشی افزون که وحشت هست بیش از آهوان آهوی مشکین را بود چون کوهکن در عاشقی ثابت قدم هر کس برون آرد به جان بی نفس از سنگ شیرین را ید بیضا ز خجلت آب شد چون شمع کافوری برآوردی تو تا از آستین دست بلورین را خصومت با گرانقدران سبک مغزی بود، ورنه به آهی می گذارم در فلاخن کوه تمکین را حجاب نور می سوزد نگاه خیره چشمان را نمی باید نقاب دیگر آن رخسار شرمین را نیندیشند ز آه و ناله عاشق هوسناکان که شور بلبلان کوته نسازد دست گلچین را به زهد خشک، زاهد برنمی آید ز خودبینی که نبود جوهر از خود بریدن تیغ چوبین را سخن باید که باشد آنقدرها دلنشین صائب که از مشکل پسندان وا کشد بی خواست تحسین را صائب تبریزی