صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۳۸۰: به زلف عنبرین روبند خوبان جلوه گاهش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به زلف عنبرین روبند خوبان جلوه گاهش را به نوبت پاس می دارند گلها خار راهش را ز دست کوته مشاطه این جرأت نمی آید مگر گردون ز پستی بشکند طرف کلاهش را به این شوکت ندارد یاد، گردون صاحب اقبالی نمی پاشد ز هم باد صبا گرد سپاهش را کند از دورباش ناز او پهلو تهی گردون چه حد دارد که در آغوش گیرد هاله ماهش را؟ ز شوخی گر چه می ماند به آهو چشم پر کارش شکوه پنجه شیرست مژگان سیاهش را ز دست انداز او گردد نگارین، پای سیمینش نپیچد بر کمر در جلوه، گر زلف سیاهش را به سیر کوچه باغ خلد اگر اقبال فرماید عبیر پیرهن سازند حوران خاک راهش را عزیز مصر تا کنعان گریبان چاک می آمد اگر می داشت یوسف در نکویی دستگاهش را ز فکر قامت رعنای او دل حسرتی دارد که چون طول امل پایان نباشد مد آهش را ازان غارتگر ایمان و دل، رویی که من دیدم عجب دارم به رو آرند در محشر گناهش را زد از بی تابی دل بر در بیگانگی صائب پس از عمری که با خود آشنا کردم نگاهش را صائب تبریزی