صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۳۷۷: چمن پیرا اگر می دید روی چون بهارش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چمن پیرا اگر می دید روی چون بهارش را به گلچینان هدر می کرد خون لاله زارش را نگردد تشنه در گرمای صحرای قیامت هم به خاطر بگذراند هر که لعل آبدارش را بر آن کنج دهن از بوسه خوش جا تنگ خواهد شد به این عنوان اگر خط گیرد اطراف عذارش را دل هر کس که گردد خوابگاه عشق چون مجنون شکوه جبهه شیران بود لوح مزارش را مگر در بوستان شد جلوه گر آن قامت رعنا؟ که سر و انگشت حیرت گشت بر لب جویبارش را فضای غنچه با جوش بهاران برنمی آید دهم چون جای در دل درد و داغ بی شمارش را؟ کتانی می شود پیراهن تن ماه تابان را که ریزد پرتو مهتاب از هم پود و تارش را کسی را می رسد از خاکساران لاف دلتنگی که نتواند پریشان ساختن صرصر غبارش را به عهد ساعد سیمین او هر صبح از غیرت به دندان می گزد خورشید دست رعشه دارش را مریز از سادگی رنگ اقامت در گذرگاهی که آتش زیر پا از لاله باشد کوهسارش را درین بستانسرا غیرت به نخلی می برم صائب که پیش از برگریز از خود فشاند برگ و بارش را صائب تبریزی